یک بار دگر دلم هوایی شده است
تا اوج فلک رفته خدایی شده است
همراه تمام سینه سوزان جهان
با پای پیاده کربلایی شده است
---
ویرانه شبی بزم عزاداری شد
اطفال یتیم کارشان زاری شد
می خواند رقیه(س) روضه ی بابا را
از چشم فلک چشمه ی خون جاری شد
---
کار من و دل بی سر و بی سامانی است
از موج بلا و غم دلم طوفانی است
من بهر پدر سفره ی دل بگشایم
چون دست تهی و شب شب مهمانی است
---
با درد و غم و بلا مدارا کردند
بزم غم و درد و رنج برپا کردند
اسلام نبی به دستشان احیا شد
آنان همگی کار مسیحا کردند
---
سیمای پدر را چه تماشا می کرد
با راس پدر، رقیه(س) نجوا می کرد
سرّی است نهان در سر خونین پدر
در نیمه ی شب حل معما می کرد
برچسب : نویسنده : 1ashkeshafagh4 بازدید : 132